دنیای مطلوب ما

 

اگر از شما بخواهم چشمهایتان را ببندید و به مهمترین چیزهای زندگی تان فکر کنید، کدام تصاویر گل لبخند را روی لبهایتان می نشاند؟ فرزندان، همسر، والدین، دوستانتان، خاطرات و لحظات خوشی که کنار عزیزانتان داشتید؟ این تصاویر هر چه و هر کسی که باشند با حضورشان به شما احساس امنیت و آرامش تزریق می کنند. در واقع بخش مهمی از هویت شما را تشکیل می دهند. این دنیای کوچک و شخصی هر کس از اولین لحظاتی که چشم به دنیا گشوده ایم شروع می شود و در تمام طول عمر بازآفرینی آن ادامه دارد. از اولین آغوش پر مهر مادر که نیاز به امنیت و آرامش را پاسخ می دهد تا بزرگسالی که نیازها گسترش می یابد و به تعداد تصاویر مورد توجه اضافه می شود. در واقع ما دنیایی می سازیم شامل کسانی که دوست داریم با آنها باشیم؛ چیزهایی که دوست داریم آنها را داشته باشیم و تجربه کنیم و ایده ها و باورهایی که بر بخش بزرگی از زندگی ما کنترل دارند. این دنیای شخصی، دنیای مطلوب ماست. یک دنیای آرمانی که سرشار از احساس خوب و لذت بخش است. اما در واقعیت در کنار کسانی که دوستشان داریم، همیشه این احساس خوب را تجربه نمی کنیم، افراد هر لحظه احساسات متعددی را تجربه می کنند. تلخی ماجرا اینجاست که زمانی احساس خوب پیدا می کنیم که دنیای مطلوب با دنیای واقعی منطبق باشد. فرض کنید به عنوان یک والد، کودک حرف گوش کن و آرام شما حالا تبدیل به نوجوانی شده است با چالش های خاص دوره رشدی خود و شما نمی دانید چگونه تعامل مؤثری با او داشته باشید. به شدت استقلال طلب و خود محور می شود. با  فعال شدن قدرت جنسی، خودش را صاحب نظر و بزگسال می داند و در برابر شما قد علم کرده است. نظرات و باورهای شما را کهنه و قدیمی می داند و معتقد است صلاح خودش را می داند. چیزی که شما در رابطه با او تجربه می کنید چیزی جز تنش و جر و بحث نیست. وقتی به روزهای آرام کودکی اش می اندیشید، آهی می کشید و می گویید کاش فرزند من هم مانند فلانی آرام و سربزیر بود. در واقع شما احساس خوبی را تجربه نمی کنید چون نوجوان شما با  نوجوان ایده آل و مطلوب شما فرسنگ ها فاصله دارد.

سالها از ازدواج شما می گذرد و در کنار همسرتان احساس خشنودی نمی کنید. از شما در مورد اوایل آشنایی و ازدواجتان بپرسند، معمولن می گویید (اغلب زوج اینگونه پاسخ می دهند): یکی دوسال اول خیلی رابطه عاشقانه و خوبی داشتیم وبعد که پای مسئولیت فرزتد و اوضاع اقتصادی نایسامان به میان می آید، انگار همه احساسات فروکش می کند. در دنیای مطلوب شما همسری عاشقانه به شما مهر می ورزیده و الان در واقعیت همسری را می بینید که حرف نمی زند، زیاد کار می کند، گاهی خساست می کند.اگر از یک آقا این سوال را بپرسیم از عشق ورزی، مهربانی ومراقبت اوایل ازدواج همسرش می گوید که به نظر می رسد الان زنی را کنار خودم دارم که با توقعات بالایش، غر زدن ها و سرزنش کردن مرا از خودش دور می کند. احساس ناخوشایند و بد، نتیجه مقایسه ایده ال با واقعیت است و تلاش برای کنترل و تغییر فرد مقابل به نفع خودمان. جهان پر است از روابط ناخشنود که برای کنترل یکدیگر می جنگند.

با همه این اوصاف، بیرون کردن افرادی که دوستشان داریم از دنیای مطلوب مان، بسیار دشوار وناگوار است. حتی کودکانی که از بدرفتاری والدین رنج می برند نیز ترجیح می دهند آنها را در دنیای مطلوب خود نگه دارند. از طرفی اگر افراد با تکرار رفتارهای نسنجیده خود (انتقاد، سرزنش، تحقیر و بی توجهی) کاری کنند که از دنیای مطلوب همسر یا فرزندشان یا افراد مهم زندگی شان خارج شوند، ورود دوباره به فضای ذهنی آن فرد، به سختی امکان پذیر است؛ مگر با تغییر شیوه تفکر و رفتار.با توجه به مطرهای بالا می توان درک کرد که چرا در تمام مواردی که به فقدان، جدایی و بحران ختم می شود، افراد به افسردگی کردن دست می زنند. پذیرش این مساله که فردی که در دنیای مطلوب من بوده، دیگر نیست، بسیار شکننده است و زمان زیادی نیاز است تا فرد بتواند دنیای مطلوبش را با واقعیت منطبق کند. یکی از مواردی که تقریبن ناممکن است، بیرون کردن خودمان از دنیای مطلوبمان است. اگر این اتفاق رخ دهد، پیامد آن می تواند تلخ ترین تجربه زندگی فرد را رقم بزند، یعنی خودکشی. مهمترین شخص زندگی هر کسی، خودِ اوست. زمانی که فرد تجربه عشق بی قید و شرط، پذیرفته شدن و روابط خوب و رضایت بخش را نداشته باشد، هویتی که برای خود تعریف می کند، بی ارزشی ست و بزرگترین تنبیه که برای خود در نظر می گیرد حذف کردن خود از صحنه هستی است.

مشخصه بسیاری از بیماری های روانی شناخته شده در دنیا غرق شدن در دنیای سردی است که گرمای عشقی برای گرمابخشیدن به قلب و روح فرد وجود ندارد. فرد در تنهایی خویش درگیر توهمی می شود که آدم های خیالی احاطه اش کرده اند تا به او آسیب برسانند و او یک تنه باید در برابرشان از خودش دفاع کند.

چه می خواهم بگویم:

تنها راهی که می تواند کمک کند در دنیای مطلوب هم باقی بمانیم این است که در اکنون زندگی کنیم. همین رابطه کنونی را اصلاح کنیم. دنیای مطلوب هم را بشناسیم و در تجربه آن با یکدیگر همراهی کنیم. این شعار را روی برگه هایی بنویسیم و در مکان هایی قرار دهیم که لازم است ببینیم:

” من فقط می توانم خودم را کنترل کنم.”

هر زمان که تصور کردیم بهتر از دیگران می توانیم در موردشان فکر کنیم و تصمیم بگیریم، کمرنگ شدن تصویر مطلوب شروع می شود. این فرد می تواند کودک 5 ساله ما باشد، نوجوان 16 ساله ما، همسرمان یا والدین سالمند ما. احتملن می گویید کودک و نوجوانمان را که نمی شود به حال خود رها کرد. آنها که صلاح خود را نمی دانند؛ والدین باید راه و چاه را نشانشان بدهند. حق با شماست. وظیفه والدین این است محدوده خود را بشناسند و در محدوده خود تلاش کنند تا با برقرای ارتباط حسنه و دادن اطلاعات مفید مسیر را به فرزندانشان نشان دهند و با اعتماد کردن و دادن آزادی عمل در حد سنشان، فضای تجربه های لذت بخش و سالم را برای آنها فراهم کنند.

این را به اشتراک بگذارید!

به خواندن ادامه دهید

بعدی

2 دیدگاه در “دنیای مطلوب ما

  1. من و حاجی از اون زوجهایی هستیم که راجع به اوایل زندگیمون نظر متفاوتی نسبت به اکثریت داریم. قبل به دنیا پسر بزرگه رابطه‌مون خیلی مسخره بود. واقعا باهم نمیساختیم. با اومدن بچه، تازه عاشقانه‌هامون شروع شد.
    یکی از حسرت‌هایی که حاجی خیلی تکرار میکنه اینه:«کاش وقتی هنوز بچه‌ها نبودن، انقدر باهم خوب بودیم، بجای بحث و دعوا میرفتیم کلی می‌گشتیم و خوش میگذروندیم و …»

    من فقط می‌توانم خودم را کنترل کنم👌🏻 آخ آخ کاش به درک کامل این جمله در رابطه و برخورد با تمام امور و آدم‌ها برسم من ….

    1. ای جانممم سپیده جون. عشقتون ماندگار. معمولن با اومدن بچه، زوج از هم دورتر میشن خوبه که شما نزدیک تر شدید.
      ان شاءالله همگی به عمق این جمله برسیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *