رایحه‎ی خوش کلام

به نام خدای نور و آگاهی هفته پیش دسته‌‌گل نرگس زیبایی را دریافت کردم که عطرش جانم را جلا می‌داد. به محض اینکه به خانه رسیدم، شیشه‌‌ی سرگشاده‌ای را از کابینت پایین آشپزخانه پیدا کردم تا گلها را در آن جاساز کنم. با یک نفس عمیق، رایحه‌ی خوش نرگس‌ها را تا عمق وجود پایین دادم …
ادامه ی نوشته رایحه‎ی خوش کلام

اسب وحشی عربی

به نام خداوند نور و آگاهی حدودن اواخر اسفند سال 68 بود. چهارم ابتدایی بودم. حوالی ظهر داشتم سلانه سلانه از مسیر مدرسه برمی گشتم خونه که دیدم پدر بزرگم سوار پیکانِ سفید یکی از اقوام، جلوی من ترمز زد و پرسید: میری خونه؟ جواب دادم : آره. گفت: بیا سوار شو، برسونیمت. برام یه …
ادامه ی نوشته اسب وحشی عربی

تبِ تند

به نام خداوند نور و آگاهی به یاد دارم یکی دو سال پیش، زمانی که هنوز در پیج اینستاگرامم فعالیت می کردم، از دنبال کنندگان چند بلاگر حوزه آموزش و تبلیغات بودم تا با بهره بردن از دانش آنها دستی به سر و گوش پیجم بکشم و آنچه را مفید می دانم را در اختیار …
ادامه ی نوشته تبِ تند

کلاسِ درسِ طبیعت 2

به نام خدای نور و آگاهی احتمالن برای شما پیش آمده است که با تصویری یا صحنه ای مواجهه شوید یا نقل قولی از کسی بشنوید و روزهای بعد، همچنان بخشی از ذهنتان را به خودشان اختصاص دهند و سعی کنید نکته ای یا درکی از آن به دست آورید و بزنید به زخم زندگی …
ادامه ی نوشته کلاسِ درسِ طبیعت 2

کلاس درس طبیعت 1

به نام خداوند نور و آگاهی صبح جمعه روز 23 تیرماه، حوالی ساعت 8:30 دقیقه، در حالیکه  در منزل خواهرم مهمان بودیم، از بالکنِ طبقه سوم ساختمان، نگاهی به خیابان های اطراف انداختم. هوا آنقدرها هم گرم نبود که مرا از لذت یک پیاده روی دلچسب تا پارک سر خیابان محروم کند. پانزده دقیقه بعد …
ادامه ی نوشته کلاس درس طبیعت 1