داستان بهره‌وری

به نام خداوند نور و آگاهی شکار زمان احتمالن جمله “کتاب خوب را خوب بخوانید” به گوش شما آشنا باشد. در پی عمل کردن به این جمله قصار، برآن شدم تا مطالعه کتاب عادتهای اتمی را که حدودن دو سه ماهی از تمام کردنش گذشته بود، را دوباره شروع کنم. اینبار بدون عجله ای برای …
ادامه ی نوشته داستان بهره‌وری

بارِ ذهنی

به نام خداوند نور و آگاهی حوالی نیمروز بود. بعد از اولین پومودورو، در حالی که زمان استراحت را می گذراندم، نگاهم به حیاط روبرو و برگ خشکی افتاد که خودش را روی برگ نحیف نهال خرما ولو کرده بود. همینطور که محو این صحنه بودم، به سرعت خودم را محل مورد نظر رساندم تا …
ادامه ی نوشته بارِ ذهنی

نَفَس زندگی

به نام خداوند نور و آگاهی در حال مطالعه کتاب ” خوشحالی بی دلیل” بودم که این بخش از کتاب مورد توجه من قرار گرفت و تصمیم گرفتم با شما به اشتراک بگذارم. شما می توانید چند هفته بدون غذا و چند روز بدون آب زندگی کنید ولی نمی توانید بیشتر از چند دقیقه هوا …
ادامه ی نوشته نَفَس زندگی

باغچه خوشبختی

به نام خداوند نور و آگاهی کسی که شاد است، دیگران را هم خوشحال می کند.                                                                                                                              مارک تواین، نویسنده عاشق نشستن در باغچه‌ی کوچک منزلم هستم. محبوب‌ترین محل آنجا نیمکتی است در بخش آفتابی باغ که نمای کاملی از گل‌ها و درختان را در معرض دید قرار می‌دهد. بهترین راه خلاصی از روزی پرمشغله …
ادامه ی نوشته باغچه خوشبختی

اسب وحشی عربی

به نام خداوند نور و آگاهی حدودن اواخر اسفند سال 68 بود. چهارم ابتدایی بودم. حوالی ظهر داشتم سلانه سلانه از مسیر مدرسه برمی گشتم خونه که دیدم پدر بزرگم سوار پیکانِ سفید یکی از اقوام، جلوی من ترمز زد و پرسید: میری خونه؟ جواب دادم : آره. گفت: بیا سوار شو، برسونیمت. برام یه …
ادامه ی نوشته اسب وحشی عربی

پازل عشق

 نام خداوند نور و آگاهی اگر از شما بپرسند آیا شکست عشقی را تجربه کرده اید یا نه، طبیعتن پاسخ شما بله یا خیر خواهد بود؛ در صورتی که پاسخ قطعن “بله” خواهد بود. در غیر این صورت من اینجا نبودم تا بنویسم و شما هم خواننده مقاله نبودید. پاسخ برمی گردد به که زمانی …
ادامه ی نوشته پازل عشق

تبِ تند

به نام خداوند نور و آگاهی به یاد دارم یکی دو سال پیش، زمانی که هنوز در پیج اینستاگرامم فعالیت می کردم، از دنبال کنندگان چند بلاگر حوزه آموزش و تبلیغات بودم تا با بهره بردن از دانش آنها دستی به سر و گوش پیجم بکشم و آنچه را مفید می دانم را در اختیار …
ادامه ی نوشته تبِ تند

رنجِ بی گنج

به نام خداوند نور و آگاهی بعد از ساعتی پشت میز نشستن و خیره شدن به صفحه لپ تاپ و مطالعه چند صفحه کتاب، برای اینکه هم به چشمانم و هم مغزم استراحتی بدهم، برخاستم و چند قدم به سمت درب توری پشت حیاط حرکت کردم تا با تماشای منظره حیاط پشتی، روح و جانی …
ادامه ی نوشته رنجِ بی گنج