به نام خداوند نور و آگاهی
اخیرن زیاد به “خود” میاندیشم. خودی که میاندیشد؛ خودی که راه میرود؛ خودی که میخوابد؛ خودی که عبادت میکند؛ خودی که ازدواج میکند؛ بچهدار میشود؛ سرکار میرود؛ خودی که زندگی میکند و در نهایت میمیرد. این “خود” برای تمام موارد بیان شده، به جز یک مورد-مرگ- خود را صاحب اراده میبیند. البته خودی که بسیار آسیب دیده باشد، مردن را هم خودش رقم میزند.
بین خودمان بماند؛ در واقع برایش بِپّا گذاشتهام. نمیدانم حستان نسبت به کلمهی “پاییدن” چیست؟ حس من میگوید معمولن افراد بار مثبتی از این واژه دریافت نمیکنند. شاید هم حس درستی نداشته باشم. من به تجربه حداقل در مورد خودم به نتایج خوبی رسیدهام. راستی؛ شما چطور؟ آیا تجربهای از پایش خود دارید؟ اگر تجربهای در این مورد دارید که فَبها؛ اگر ندارید و ذرهبینِ توجه را روی “خود”تان نگرفتهاید، توصیه میکنم حتمن چند روزی امتحان کنید. ” خوش بود گر محک تجربه آید به میان”
یک نمونه پایش خود
هنگامهی سحر است و موعد برپایی نماز صبح. نماز را اقامه میکنم و پای سجاده مینشینم. تسبیح به دست، آرام تسبیحات حضرت زهرا (س) را زیر لب زمزمه میکنم. الله اکبر الله اکبر …الحمدلله الحمدلله… سبحانالله سبحانالله…همینطور که به گفتن ذکرها ادامه میدهم، به لبهایم که نجواگونه کلمات را بیرون میدهند و به انگشتانم که هماهنگ با واژهها دانههای تسبیح را به در آغوش میگیرند نگاه میکنم. رد این عمل را تا مغز و دستگاه فرماندهی آن دنبال میکنم. این ارادهی چه کسی است که فوق ارادهها، همهچیز را مثل نخ تسبیح به هم متصل میکند و اجازه میدهد سرنخ را بگیری و به پیش بروی؟ همینطور که نشستهام موقعیت مکانی و زمانی خود را آنالیز میکنم. بامداد شنبه هفتم بهمن ماه 1402، روی زمین سفت و سخت نشستهام. سیارهای شناور در فضای لاینهایی که یکی از 8 سیاره منظومهی شمسی است. سومین سیاره بعد از خورشید با سن تقریبی ۴٫۵۶۸ میلیارد سال. با 206 کشور. همچنین طبق آمار تا سال 2022 جمعیت جهان از مرز 8 میلیارد گذشته است. هم اکنون که من نفس میکشم، میلیونها نفر وارد مسافرخانهی دنیا پیاده شدهاند و میلیونها جان، بار سفر بستهاند و به وطن برگشتهاند. جا دارد اینجا یک سؤال مهم ذهن را درگیر کند. من در این منظومهی پیچیده و هدفمند هستی، چه کسی هستم؟ با چه حجمی دیده میشوم؟ اصلن چرا هستم؟ واژهای که برای تعریف همچین موجودیتی به ذهنم میرسد “هیچ” است. به تعبیری ذره و غباری که به او حق انتخاب داده شده است تا انتخاب کند آزاد باشد یا بنده.
****************
برشی از زندگی یک عدد “هیچ”
این بیت معروف در حافظهام نقش میبندد: “دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ”
در نقش ذرهای غبار به دنیا نگاه میکنم. چقدر رد شدن از هر چیزی سادهتر است. اصلن ذات غبار، پرواز است. دل نبستن؛ رها بودن؛ تصور کنید ذرهای برای آیندهای که خودش هم نمیداند باشد یا نه، سخت برنامهریزی کند و اغلب اوقات برای چگونه مواجهه شدن با آن دچار اضطراب شود ، خندهدار نیست؟! در رابطه با همسرش پراز نیازهایی باشد که جز تنش عایدی برایش ندارد. یا بخواهد فرزندش را طوری مدیریت کند که بویی جز فاصلهی بیشتر، به مشام نرسد. کسی که به این درک سیده است که ذرهای بیش نیست، مَنیَتی برای خود قائل نیست که بر اساس اصولی دست و پا گیر زندگی را به کام خود و دیگران تلخ کند. از اینکه جایی که باید کوتاه بیاید تا دیگری به حقی برسد، از درون نمیسوزد. اصلن برای خودش مالکیتی قائل نیست که کسی بخواهد آن را تصاحب کند. به راحتی دیگران را میبخشد و از اشتباهات آنان عبور میکند، چون انقباض یا گرفتگی ندارد. در واقع همه چیز برای او گذراست. چه شادی، چه غم، چه موفقیتها و چه شکستها. او آرامش را درچیزی فراتر از دنیا و نیازهای مادی و انسانی مییابد. او در حقیقت از زندگی در شهر شلوغ و پرهمهمه ذهن به شهر آرام دل کوچ کرده است.
*******************
با چند بیتی از مولانا که بسیار دوست میدارم این مقاله را به پایان میبرم:
هر گاه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرامتر از آهو بیباکتر از شیرم
هر گاه که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
**********************
با سپاس
نگارنده: سمیه بابائینیا
وقتی احساس برتری داریم، همش منم منم میکنیم و این باعث اختلاف میشه. این توجه به خوددو پاییدن خود خیلی خوبه.
همینطوره لیلاجان. تجربهی جالبیه
محاسبه خود و با پاییدن خود میتونه شروع خودسازی باشه
و خیلی عالیه
فک کردن و شناخت خود میتونه راهی باشه برای بهتر شدن
اینکت ذکر گفتن نا از تسلیم و اطمینان هست یا یک عادت و …
ممنون سمیه جان
موفق و پرتوان باشین🙏🌹
تصورم اینه این رسالت انسانه حلیمهجان. مانا باشی عزیزم. به همچنین