شُکوهِ تسلیم

به نام خداوند نور و آگاهی

یک‌شنبه .حوالی ساعت 8 صبح

موقعیت: حیاط خانه

چند دقیقه‌ای می‌شود که منتظرم تا برادرم از راه برسد و مادر را برای برای چکاب ماهیانه به درمانگاه شهرمان ببریم. هوا به تَبَعِ زمستانی بودنش، سرمای نه چندان استخوان‌سوزش را به رخ می‌کشد. فرصت را غنیمیت می‌شمارم و چند قدمی را به پیاده‌روی کوتاهی می‌گذرانم. همچنان که روی حرکات پاهایم با تمام ماهیچه‌ها، رگ و پی متمرکز هستم، به رسم عادت، سری به سوی آسمان بلند می‌کنم تا در آبی بینهایتِ آن کمی بلندپروازی کنم. اولین نقش، پیکره‌ی درختی است که دستان خالی‌اش را خالصانه به آسمان بلند کرده است. ذهنم برای جستن کلماتی در خورِ توصیف این منظر ناب، به تکاپو می‌افتد.

 انگشتان ظریف و بلندش، قامت هنرمندی را برایم تداعی می‌کند که روی پهنه بیکران بوم نقاشی‌اش بزم رقص قلمو و رنگ را به راه می‌اندازد. از زاویه‌ی دیگر، به جالباسی می‌ماند در گوشه‌ی اتاقی ایستاده تا حضور آدمها را با آغوش باز بپذیرد و بساط رفتنشان را مهیا کند. گرچه در واقعیت، جاپرنده‌ای است برای دمی آساییدن از پرواز و آغازی برای پروازی دوباره.

روزگاری برگ‌های سبزی تحفه درویش را ارزانی داشته است. اما هنوز هم از لابلای دستان خالی‌اش، سخاوت جاری‌ست. همچنان به این قنوت خالصانه نگاه می‌کنم؛ مفهوم ” تسلیم” به ذهنم متبادر می‌شود. این روزها بسیار به این واژه و نقش آن در آرامش‌ زندگی‌ام می‌اندیشم. همانقدر که تسلیم بودن در برابر مشکلات، مضموم است، خشوع و خضوع در برابر خداوند عالم، بالاترین امتیاز یک انسان است. رسیدن به مرتبه بندگی، یکی از مهمترین اهداف خداوند از خلقت و قرار دادن چالش‌ها و مسائل در برابر انسان است.

آموخته‌ام برای مشقِ تسلیم و بندگی در برابر پروردگار عالم، باید تسلیم بودن در برابر بندگانش را تمرین کرد. شایسته است با ذره‌بینی، تکه‌های کبرهای ریزِ وجودمان را که در خانواده، اداره و جامعه ما را به قضاوت و شاخه شانه کشیدن برای مخاطبمان وا می‌دارد بیابیم و آنها را بشکنیم. شکستنی که به شکستن خودِ کاذب ما منتهی شود. همان خودی که ما را در حدی”مهم” جلوه می‌دهد که گاهی عقبه‌ی خود را فراموش می‌کنیم. در چالش‌های زندگی، از رفتارهای نامناسب دیگران می‌نالیم و در حال یافتن مفرّی برای رهایی از آدمهای اطرافمان هستیم یا به قول توصیه‌‌‌‌های برخی سخنرانان انگیزشی که برای همه نسخه‌ی واحد می‌پیچند، به حذف کسانی از زندگی‌مان فکر می‌کنیم که به ما حس بی‌ارزشی می‌دهند.

این باد کردن انسان امروز است که نکند کسی او را برنجاند و درک چرایی این رنج پیش‌آمده او را بزرگ‌تر از قالبِ جسم کند. تلاش دنیای امروز بزرگ جلوه دادن رویدادهای بیرونی و دور کردن انسان از جهان بی‌کران درون است. البته لازم به ذکر است که هر چه می‌گذرد، توجه به درون در حال افزایش است اما نه به مفهوم جامعی که در اسلام به آن پرداخته شده است.

پای درس یکی از اساتید، به آیات 6،7 و 8 سوره‌‌ی انفطار و معنای تکان‌دهنده آن فکر می‌کنم:

“ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟ همان کسی که تو را آفرید و اندامت را درست و نیکو ساخت و متعادل و متناسب قرار داد. و تو را در هر صورتی که خواست ترکیب کرد.”

شاید محق بودن ما در برابر همسر، فرزند، همکار و هر بنده‌ای از بندگان خدا که سبب سلب آرامشش شود، که اغلب ریشه در حس برتری و غرور دارد، می‌تواند مخاطب این آیات و فراخوان تأمل و بازنگری باشد.

 

باسپاس

سمیه بابائی‌نیا

 

این را به اشتراک بگذارید!

به خواندن ادامه دهید

بعدی

6 دیدگاه در “شُکوهِ تسلیم

  1. چقدر قشنگ تصویر رو با کلمات وصف کردی. لذت بردم.آیه‌ای هم که استفاده کردی اوج متنت بود و خیلی ماهرانه. قشنگ لرزونید قلبمو.
    سمیه خیلی خوبی❤️
    راستی یه گلایه داشتم…
    شما که سرباز امام زمانی و قلم خوبی هم داری انصافه که وب‌سایتت انقدر دیر بروزرسانی بشه؟

    1. از حسن توجهت ممنونم سپیده جانم. خوشحالم حس خوب گرفتی.
      خوبی از خودته نازنینم.
      ان شاءالله لیاقت سربازی رو داشته باشم و قلمم که لطف خداست.قبول دارم اهمال‌‌‌‌‌کاری داشتم سپیده و باید جبران کنم تا بیش از این شرمنده خداوند و آقاجانم نشم. مرسی بابت تلنگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *