تبِ تند

به نام خداوند نور و آگاهی

به یاد دارم یکی دو سال پیش، زمانی که هنوز در پیج اینستاگرامم فعالیت می کردم، از دنبال کنندگان چند بلاگر حوزه آموزش و تبلیغات بودم تا با بهره بردن از دانش آنها دستی به سر و گوش پیجم بکشم و آنچه را مفید می دانم را در اختیار افراد بیشتری قرار دهم. هر بلاگر با نشان دادن سبک زندگی، ترفندها و تکنیک های خاص خودش سعی می کند با جلب اعتماد بیشترِ دنبال کنندگان، گوی سبقت را از رقبا برباید. یکی از زمان های خاصی که حضور آنها پررنگ تر می شود، زمان برگزاری جشنواره هاست؛ با کلیک کردن دایرهای قرمز رنگ بالای صفحه، به دیدن استوریهایی با جلوه های ویژه دعوت می شوید که حاوی فرصت های طلایی اند. دعوتنامه ای که طراحی شده اند تا تو را به قله موفقیتی که در ذهنت داری برسانند. مثل آسمانِ شب که یک ستاره ی پرنور تر، چشمان شما را شکار می کند، بالاخره به قلاب یکی از این تبلیغات گیر می کنید و با رویای فالورها، درآمد یا تاثیرگذاری بیشتر، مشتری خرید دوره مربوطه می شوید. شاید شما هم این جمله را زیاد شنیده باشید: «افراد با احساسشان خرید می کنند نه با منطقشان». ممکن است بارها این تبلیغات را دیده باشید و از آن رد شده باشید. اما چه احساسی شما را مغلوب می کند که تسلیم شوید؟

******************

اگر از ما بپرسند هنگامی که گذشته خود را مرور می کنید، چه چیزهایی شما را اندوهگین می کند یا در مورد آنها حسرت می خورید، یکی از مواردی ممکن است بالاتفاق به آن اشاره کنیم، از دست دادن فرصت هاست. یکی از مهمترین حسرت های گذشته و دغدغه های آینده که ذهن را درگیر می کند. این یکی از ترفندهای مهم در تبلیغات است که با انگشت گذاشتن روی هیجانات ما، وادارمان می کند چیزی را که نیاز نداریم بخریم، دوره ای که شاید برای ما مناسب نباشد تهیه کنیم. درگیر کردن احساسی که به ما می گوید: “شاید این آخرین فرصت برای داشتن حال خوب باشد.” این احساس زمانی به هیجان و اقدام تبدیل می شود که با تکرار همراه باشد. تکرار این پیام که “فرصت در حال از دست رفتن است.” صد البته که مخالف تبلیغات نیستم؛ که این علم، سبب گسترش کسب و کارهای زیادی شده و می شود. اما مساله ای که مد نظر من است، آگاه بودن است و سپس انتخاب کردن است. شاید نسخه ای که به صورت کلی برای 100 هراز نفر پیچیده می شود، برای من شخصی شده نشده باشد و مسیر رشد من از جاده دیگری می گذرد. تجربه شخصی من در این زمینه می گوید: هر گاه در چنین موقعیت هایی قرار گرفتید، صبر کنید. به احساستان توجه کنید، چه فکر می کنید؟ اگر در شرایطی نیستید که هزینه کنید و مالک آن فرصت شوید، کمی به خودتان فرصت دهید. با فرد مناسب مشورت کنید. در اغلب موارد چیزی را از دست نخواهید داد. باور فراوانی فرصت ها، کمک می کند با آرامش بیشتری تصمیم بگیرید.

*********************

رولف دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن، با اشاره به پدیده ی «کاهش اغراق آمیز» به موضوعی پرداخته اشت که تصور می کنم بتوان در آن با مطالب فوقT به نقاط اشتراکی رسید. از آنجایی که در این عصر مدرن، از همه طرف دعوت به لذت بردن از لحظه حال می شویم، احتمال دارد با ضعیف شدن عضله ی صبرِمان، احساسی شویم و در برابر پیشنهاداتی که پاداش سریع تری ارائه می دهند، زودتر تسلیم شویم. کاهش اغراق آمیز  به زبان ساده یعنی مجذوب لذت بردن از لحظه شویم. ویژگی که میراثی از گذشته حیوانی ماست. گمان نمی کنم حیوانات از پاداش حاضر و آماده بگذرند تا پاداش بیشتری در آینده دریافت کنند. کتاب برای شفاف تر کردن موضوع، به آزمایش معروف والتر میشل، به نام “آزمایش مارشملو” در دهه شصت میلادی، اشاره می کند.

در این آزمایش، گروهی از کودکان 4 ساله یک شیرینی دریافت می کردند. آنها می توانستند این شیرینی را بلافاصله بخورند یا دو دقیقه صبر کنند و یک شیرینی دیگر دریافت کنند. به طور شگفت انگیزی، فقط عده کمی از کودکان منتظر ماندندو از آن شگفت انگیزتر این که میشل متوجه شد ظرفیت کودکان تا حد خوبی نشان دهنده ی موفقیت های شغلی آینده آنهاست. در واقع صبر یک نعمت است.

هر چقدر نسبت به خود شناخت بیشتری داشته باشیم، بر نیازها و خواسته هایمان مسلط تر خواهیم بود. در آن صورت در موقعیت هایی که هیجان، به طور زننده ای چراغ سبز نشان می دهد، می ایستیم و از ورود به موقیعت هایی که ممکن است به ما آسیب بزند پرهیز می کنیم. زندگی در لحظه حال، تجربه بسیار لذت بخشی است؛ به شرط آنکه به سپر هوشمندی مسلح باشیم.

منبع: هنر شفاف اندیشیدن، رولف دوبلی

 

با سپاس

نویسنده: سمیه بابائی نیا

 

این را به اشتراک بگذارید!

به خواندن ادامه دهید

بعدی

2 دیدگاه در “تبِ تند

  1. چه ماجرا و موضوع خوبی بود. من یه زمانی دیگه کلا به همه تبلیغاتای دنیای مجازی و واقعی اعتماد نداشتم. حس می‌کردم اینا می‌خوان منو گول بزنن که پول بدم. به فکر من نیستن که 🤣. اون قسمت کتاب هنر شفاف اندیشیدن رو هم اتفاقا خوندم. و چه خوب ارتباط برقرار کردی بینشون. اون خط اخر هم عالی بود. “زندگی در لحظه حال، تجربه بسیار لذت بخشی است؛ به شرط آنکه به سپر هوشمندی مسلح باشیم.”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *